ورود غیر منتظره
سلام مهرسامم بالاخره اومدی مامان قربون قد و بالات 5ابان شما اون پاهای خوشگلتو گذاشتی روی زمین وبه زندگی منو بابایی رنگ دادی خونمون بااومدن شما یه حال وهوای دیگه پیدا کرده نمیتونم برات حسمو توصیف کنم یه حس خاص فکر کنم همون حس مادرانس بابایی که دیگه هیچی بنده خدا سرما هم خورده نمی تونه ببوستت چهارم ابان برای چک کردن وضعیت شما رفتم دکتر که برام سونو نوشت بابررسی وضعیت شما بهم گفتن که باید بستری شم برای زایمان نمیدونم برای چی گریم گرفت ولی تا جایی که اشک داشتم گریه کردم فکر کنم گریه خوشحالی بود برای اینکه روزی که 9ماه انتظارشو می کشیدم بلاخره فرارسیده بود بابایی بنده ی خدا وقتی منو توی اون حال دید رنگش پریده بودفکر میکرد که خدایی نکرد...
نویسنده :
سپیده
1:09